چرا در برخی روابط، یکی از طرفین احساس میکند که باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند؟
در روابط انسانی، گاهی اوقات یک الگو شکل میگیرد که در آن یک نفر به طور مداوم احساس مسئولیت برای تامین نیازهای عاطفی دیگری دارد. این وضعیت میتواند فرسایشی و ناسالم باشد و به مرور زمان منجر به نارضایتی و حتی فروپاشی رابطه شود. اما چه عواملی باعث ایجاد چنین پویایی در روابط میشوند؟ دلایل متعددی وجود دارد که باعث میشود یک فرد، نقش “تامینکننده عاطفی” را در یک رابطه بر عهده بگیرد. در ادامه به پانزده نکته مهم در این خصوص اشاره خواهیم کرد:
- ✅
الگوهای خانوادگی:
کودکی در خانوادهای که یکی از والدین، همواره نقش مراقب و ناجی را برای دیگری ایفا میکرده است، احتمال بیشتری دارد که این الگو را در روابط خود تکرار کند. - ✅
ترس از طرد شدن:
این افراد از اینکه نتوانند نیازهای عاطفی طرف مقابل را برآورده کنند و در نتیجه، طرد شوند، میترسند. - ✅
نیاز به تایید و دوست داشته شدن:
آنها با برآورده کردن نیازهای دیگران، به دنبال کسب تایید و محبت هستند. - ✅
اعتماد به نفس پایین:
احساس میکنند برای ارزشمند بودن، باید برای دیگران مفید و ضروری باشند. - ✅
احساس گناه:
ممکن است به دلیل اشتباهات گذشته یا احساس مسئولیت بیش از حد در قبال طرف مقابل، احساس گناه کنند و بخواهند با تامین نیازهای او، این احساس را جبران کنند. - ✅
عدم تعیین مرز:
ناتوانی در تعیین مرزهای سالم در رابطه، باعث میشود که نیازهای طرف مقابل را به نیازهای خود ترجیح دهند. - ✅
فرهنگ و باورهای اجتماعی:
در برخی فرهنگها، زنان به طور خاص تشویق میشوند که نیازهای دیگران را بر نیازهای خود اولویت دهند.

- ✅
سوء استفاده عاطفی:
ممکن است طرف مقابل به طور ناآگاهانه یا آگاهانه، از این تمایل برای تامین نیازها سوء استفاده کند. - ✅
ناتوانی در بیان نیازهای خود:
آنها نمیدانند چگونه نیازهای عاطفی خود را بیان کنند و به همین دلیل، تمرکز خود را بر نیازهای دیگران معطوف میکنند. - ✅
ترس از ایجاد تعارض:
برای جلوگیری از بحث و دعوا، سعی میکنند با برآورده کردن نیازهای طرف مقابل، صلح و آرامش را در رابطه حفظ کنند. - ✅
تمایل به کنترل:
در برخی موارد، تامین نیازهای دیگران میتواند راهی برای کنترل آنها باشد. - ✅
احساس قدرت:
با احساس اینکه میتوانند نیازهای دیگران را برآورده کنند، احساس قدرت و مهم بودن میکنند. - ✅
فقدان روابط سالم در گذشته:
تجربه روابط ناسالم در گذشته، باعث شده است که آنها تصور کنند این نوع پویایی، طبیعی و اجتنابناپذیر است. - ✅
مشکلات حل نشده در کودکی:
تجربیات آسیبزا در کودکی، میتواند منجر به این شود که فرد در بزرگسالی به دنبال جبران کمبودهای عاطفی خود از طریق برآورده کردن نیازهای دیگران باشد. - ✅
مشکل در تشخیص احساسات خود:
آنها ممکن است به خوبی با احساسات خود در ارتباط نباشند و به همین دلیل، تمرکز خود را بر احساسات و نیازهای دیگران معطوف کنند.
درک این عوامل میتواند اولین قدم برای تغییر این الگو و ایجاد یک رابطه سالمتر و متوازنتر باشد. لازم به ذکر است که این الگو، لزوماً نشانه یک رابطه بد نیست، اما زمانی که باعث فرسودگی و نارضایتی یکی از طرفین شود، نیاز به بررسی و اصلاح دارد. شناخت الگوهای رفتاری و انگیزه های زیربنایی این رفتارها، به افراد کمک میکند تا روابط سالمتری را تجربه کنند.
1. الگوهای خانوادگی و کودکی
یکی از دلایل اصلی این احساس، الگوهایی است که فرد در دوران کودکی و در خانواده خود تجربه کرده است.اگر فرد در خانوادهای بزرگ شده باشد که یکی از والدین یا مراقبان، به طور مداوم در تلاش بوده تا نیازهای عاطفی دیگران را برطرف کند، ممکن است این الگو را در روابط خود تکرار کند.مثلا کودکی که شاهد بوده است که مادرش همیشه نیازهای پدرش را بر نیازهای خودش ترجیح میدهد، ممکن است این رفتار را به عنوان یک “عشق واقعی” درونی کند.در ضمن، اگر فرد در کودکی نیازهای عاطفی خودش نادیده گرفته شده باشد، ممکن است با برطرف کردن نیازهای دیگران، سعی در جبران این کمبود داشته باشد.
این الگوهای ناخودآگاه میتوانند به طور چشمگیری بر نحوه تعامل فرد در روابط بزرگسالی تاثیر بگذارند.
تکرار این الگوها، حتی اگر برای فرد مضر باشند، به نوعی احساس آشنایی و امنیت کاذب را به همراه دارد.برای شکستن این چرخه، آگاهی از این الگوها و تلاش برای تغییر آنها ضروری است.درمان و مشاوره میتواند در شناسایی و تغییر این الگوهای ناسالم بسیار موثر باشد.
2. ترس از طرد شدن و رها شدن
ترس از دست دادن رابطه یا طرد شدن توسط طرف مقابل، یکی دیگر از عوامل مهم در ایجاد این احساس است.فرد ممکن است تصور کند که تنها با برآورده کردن تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل، میتواند او را در رابطه نگه دارد.این ترس میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط باشد، مانند تجربه طرد شدن یا رها شدن در کودکی یا در روابط قبلی.فرد ممکن است عزت نفس پایینی داشته باشد و باور کند که به اندازه کافی خوب نیست و تنها با فداکاری و برآورده کردن نیازهای دیگران میتواند ارزش خود را ثابت کند.
این ترس میتواند منجر به رفتارهای بیش از حد مراقبتی و فداکارانه شود که به ضرر هر دو طرف تمام میشود.
فرد ممکن است نیازهای خودش را نادیده بگیرد و تمام تمرکز خود را بر روی خوشحال کردن طرف مقابل بگذارد.این نوع رفتار میتواند رابطه را نامتعادل کند و منجر به احساس خستگی و استرس در فرد فداکار شود.مقابله با این ترس نیازمند افزایش عزت نفس و یادگیری راههای سالم برای ابراز نیازها و احساسات است.
3. کمبود عزت نفس و خود ارزشی
افرادی که عزت نفس پایینی دارند، اغلب احساس میکنند که برای دوست داشته شدن، باید کار خاصی انجام دهند یا به نوعی لیاقت خود را ثابت کنند.برآورده کردن نیازهای عاطفی دیگران، میتواند راهی برای احساس ارزشمندی و دوست داشته شدن باشد.این افراد ممکن است ارزش خود را در میزان کمک و فداکاری که برای دیگران انجام میدهند، تعریف کنند.آنها ممکن است به سختی بتوانند نه بگویند یا مرزهای سالمی در روابط خود ایجاد کنند، زیرا میترسند که با نه گفتن، طرف مقابل را ناراحت کنند یا از دست بدهند.کمبود خود ارزشی میتواند منجر به احساس وابستگی شدید به تایید و توجه دیگران شود.
این افراد ممکن است به طور مداوم در تلاش باشند تا رضایت طرف مقابل را جلب کنند و از هرگونه انتقاد یا نارضایتی دوری کنند.
این نوع رفتار میتواند به مرور زمان منجر به فرسودگی عاطفی و احساس نارضایتی در رابطه شود.افزایش عزت نفس و پذیرش خود، کلید رهایی از این الگوهای ناسالم است.
4. نیاز به کنترل
برخی افراد ممکن است با برطرف کردن نیازهای عاطفی طرف مقابل، سعی در کنترل اوضاع و جلوگیری از بروز مشکلات داشته باشند.این یک مکانیسم دفاعی است که از اضطراب و ناامنی ناشی میشود.فرد ممکن است احساس کند که با پیشبینی و برآورده کردن نیازهای طرف مقابل، میتواند از بروز هرگونه نارضایتی یا درگیری جلوگیری کند.این نوع کنترل معمولا به صورت ناخودآگاه انجام میشود و فرد ممکن است از انگیزههای واقعی خود آگاه نباشد.نیاز به کنترل میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط باشد، مانند تجربه خیانت یا ترک شدن.این افراد ممکن است به سختی بتوانند به دیگران اعتماد کنند و همیشه در حالت آمادهباش برای محافظت از خود باشند.
کنترل بیش از حد میتواند رابطه را خفه کند و منجر به احساس نارضایتی و استقلالستیزی در طرف مقابل شود.برخی افراد به طور ذاتی احساس مسئولیت زیادی در قبال خوشبختی و رفاه دیگران دارند.این احساس مسئولیت بیش از حد، میتواند باعث شود که آنها احساس کنند باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کنند.این افراد ممکن است به سختی بتوانند بین مسئولیت خود و مسئولیت دیگران تمایز قائل شوند.آنها ممکن است احساس کنند که اگر طرف مقابل ناراحت باشد، این تقصیر آنهاست و باید هر کاری که میتوانند انجام دهند تا او را خوشحال کنند.
این احساس مسئولیت بیش از حد میتواند ناشی از نقشهایی باشد که فرد در دوران کودکی بر عهده داشته است، مانند مراقبت از خواهر و برادر کوچکتر یا والدینی که بیمار بودهاند.
این افراد ممکن است به سختی بتوانند از خودشان مراقبت کنند، زیرا همیشه در حال مراقبت از دیگران هستند.تعیین مرزهای سالم و یادگیری نه گفتن، برای جلوگیری از فرسودگی عاطفی ضروری است.
6. انتظارات غیر واقعی از عشق و روابط
تصورات نادرست از عشق و روابط، که اغلب از طریق فیلمها، کتابها و رسانهها تبلیغ میشوند، میتوانند باعث شوند که فرد انتظار داشته باشد که باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند.این انتظارات غیر واقعی میتوانند منجر به احساس فشار و استرس در رابطه شوند.فرد ممکن است باور کند که عشق واقعی یعنی فداکاری بی قید و شرط و برآورده کردن تمام خواستههای طرف مقابل.او ممکن است تصور کند که اگر نتواند نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند، به اندازه کافی خوب نیست یا او را دوست ندارد.
این انتظارات غیر واقعی میتوانند رابطه را نامتعادل کنند و منجر به احساس نارضایتی و فرسودگی در هر دو طرف شوند.
یک رابطه سالم نیازمند تعادل بین نیازهای هر دو طرف است و هیچ کس نباید انتظار داشته باشد که طرف مقابل تمام نیازهای او را برآورده کند.واقعبینانه بودن در مورد عشق و روابط، کلید داشتن یک رابطه سالم و پایدار است.
7. نیاز به تایید و تحسین
برخی افراد ممکن است با برطرف کردن نیازهای عاطفی طرف مقابل، به دنبال تایید و تحسین او باشند.این نیاز به تایید میتواند ناشی از کمبود عزت نفس و احساس ناامنی باشد.فرد ممکن است احساس کند که تنها با کمک به دیگران و برآورده کردن نیازهای آنها، میتواند مورد تحسین و دوست داشته شدن قرار گیرد.او ممکن است به طور مداوم به دنبال بازخورد مثبت از طرف مقابل باشد و از هرگونه انتقاد یا نارضایتی بترسد.این نیاز به تایید میتواند منجر به رفتارهای بیش از حد مراقبتی و فداکارانه شود که به ضرر هر دو طرف تمام میشود.
فرد ممکن است نیازهای خودش را نادیده بگیرد و تمام تمرکز خود را بر روی خوشحال کردن طرف مقابل بگذارد.
این نوع رفتار میتواند رابطه را نامتعادل کند و منجر به احساس خستگی و استرس در فرد فداکار شود.یادگیری تایید خود و دوست داشتن خود، بدون نیاز به تایید دیگران، کلید رهایی از این الگوهای ناسالم است.
8. تمایل به “نجات” دیگران
برخی افراد تمایل دارند که نقش “ناجی” را در روابط خود ایفا کنند و احساس میکنند که باید طرف مقابل را از مشکلات و ناراحتیها نجات دهند.این تمایل میتواند ناشی از احساس قدرت و کنترل باشد.فرد ممکن است احساس کند که با کمک به طرف مقابل و حل مشکلات او، میتواند احساس ارزشمندی و قدرت کند.او ممکن است به طور ناخودآگاه به دنبال افرادی باشد که نیازمند کمک هستند و به نوعی “قربانی” هستند.این تمایل به نجات دیگران میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط باشد، مانند تجربه مراقبت از والدینی که بیمار یا معتاد بودهاند.
نجات دیگران میتواند به فرد احساس کند که مفید و ارزشمند است، اما در واقع این کار مانع از رشد و استقلال طرف مقابل میشود.
یک رابطه سالم نیازمند تعادل است و هر فردی باید مسئولیت زندگی و حل مشکلات خود را بر عهده داشته باشد.به جای تلاش برای نجات دیگران، بهتر است به آنها کمک کنید تا خودشان را نجات دهند.
9. سوء استفاده عاطفی پنهان
در برخی موارد، این احساس که باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کرد، میتواند ناشی از سوء استفاده عاطفی پنهان باشد.طرف مقابل ممکن است به طور غیر مستقیم از فرد سوء استفاده کند و او را مجبور به برآورده کردن تمام نیازهایش کند.این سوء استفاده میتواند به صورت دستکاری عاطفی، تهدید، یا سرزنش باشد.طرف مقابل ممکن است با ایجاد احساس گناه یا شرم، فرد را مجبور به انجام کارهایی کند که نمیخواهد انجام دهد.این نوع سوء استفاده میتواند بسیار ظریف و پنهان باشد و فرد ممکن است متوجه نشود که در حال سوء استفاده شدن است.
اگر احساس میکنید که در رابطه خود تحت فشار هستید و مجبور به انجام کارهایی میشوید که نمیخواهید انجام دهید، ممکن است در حال سوء استفاده شدن باشید.
در این صورت، باید از یک متخصص کمک بگیرید و رابطه را ترک کنید.
10. ترس از درگیری و اختلاف نظر
برخی افراد از درگیری و اختلاف نظر در روابط خود میترسند و به همین دلیل سعی میکنند با برطرف کردن نیازهای عاطفی طرف مقابل، از بروز هرگونه مشکلی جلوگیری کنند. این ترس میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط باشد، مانند تجربه خشونت یا درگیریهای شدید. فرد ممکن است باور کند که هرگونه اختلاف نظر میتواند منجر به پایان رابطه شود. او ممکن است به طور مداوم سعی کند طرف مقابل را راضی نگه دارد و از هرگونه انتقاد یا مخالفت دوری کند. این ترس از درگیری میتواند رابطه را سطحی و غیر واقعی کند. یک رابطه سالم نیازمند صداقت و صراحت است و هر دو طرف باید بتوانند نظرات و احساسات خود را به راحتی بیان کنند. یادگیری راههای سالم برای حل اختلافات، کلید داشتن یک رابطه پایدار و رضایتبخش است.
11. تعریف نادرست از عشق و فداکاری
برخی افراد عشق و فداکاری را به اشتباه با از خودگذشتگی بیش از حد و نادیده گرفتن نیازهای خودشان تعریف میکنند. این تعریف نادرست میتواند باعث شود که آنها احساس کنند باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کنند. فرد ممکن است باور کند که عشق واقعی یعنی فداکاری بی قید و شرط و نادیده گرفتن نیازهای خود. او ممکن است تصور کند که اگر به نیازهای خودش اهمیت دهد، خودخواه است و طرف مقابل را دوست ندارد. این تعریف نادرست از عشق میتواند منجر به فرسودگی عاطفی و احساس نارضایتی در رابطه شود. یک رابطه سالم نیازمند تعادل بین نیازهای هر دو طرف است و هیچ کس نباید مجبور شود نیازهای خود را نادیده بگیرد. عشق واقعی یعنی احترام متقابل، حمایت و پذیرش، نه فداکاری بی قید و شرط.
12. ترس از تنها ماندن
ترس از تنها ماندن یکی دیگر از دلایل مهمی است که باعث میشود فرد احساس کند باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند. این ترس میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط یا احساس ناامنی در مورد خود باشد. فرد ممکن است باور کند که اگر نتواند نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند، او را از دست میدهد و تنها میماند. این ترس میتواند منجر به رفتارهای بیش از حد مراقبتی و فداکارانه شود که به ضرر هر دو طرف تمام میشود. فرد ممکن است نیازهای خودش را نادیده بگیرد و تمام تمرکز خود را بر روی خوشحال کردن طرف مقابل بگذارد. این نوع رفتار میتواند رابطه را نامتعادل کند و منجر به احساس خستگی و استرس در فرد فداکار شود. مقابله با این ترس نیازمند افزایش عزت نفس و یادگیری راههای سالم برای ابراز نیازها و احساسات است.
13. نقشهای جنسیتی سنتی
در برخی جوامع، نقشهای جنسیتی سنتی میتوانند این باور را تقویت کنند که زنان باید نیازهای عاطفی مردان را برطرف کنند و از آنها مراقبت کنند. این باور میتواند باعث شود که زنان احساس کنند باید تمام نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کنند. این نقشها میتوانند باعث ایجاد فشار زیادی بر زنان شوند و آنها را مجبور به نادیده گرفتن نیازهای خود کنند. یک رابطه سالم نیازمند تعادل بین نقشها و مسئولیتها است و هیچ کس نباید مجبور شود نقشهای جنسیتی سنتی را بپذیرد. برابری جنسیتی در روابط، کلید داشتن یک رابطه سالم و رضایتبخش است. شکستن نقشهای جنسیتی سنتی، میتواند منجر به روابط سالمتر و عادلانهتر شود. با تغییر نگرشها و باورها، میتوانیم روابطی ایجاد کنیم که در آن همه افراد احساس ارزشمندی و احترام کنند.
14. عدم توانایی در ابراز نیازها و احساسات
اگر فردی نتواند به راحتی نیازها و احساسات خود را ابراز کند، ممکن است به جای آن سعی کند نیازهای عاطفی طرف مقابل را برطرف کند. این یک راه غیر مستقیم برای جلب توجه و دریافت مراقبت است. این عدم توانایی در ابراز نیازها میتواند ناشی از تجربیات گذشته در روابط باشد، مانند تجربه نادیده گرفته شدن یا مورد تمسخر قرار گرفتن. فرد ممکن است بترسد که اگر نیازهای خود را بیان کند، طرد شود یا مورد انتقاد قرار گیرد. یادگیری راههای سالم برای ابراز نیازها و احساسات، کلید داشتن یک رابطه سالم و با صداقت است. بیان نیازها، به طرف مقابل کمک میکند تا بهتر شما را بشناسد و به شما نزدیکتر شود. تمرین کنید که به تدریج و به آرامی نیازهای خود را بیان کنید و از واکنش طرف مقابل نترسید.
15. سوء تفاهم در مورد همدلی و شفقت
همدلی و شفقت صفات بسیار ارزشمندی هستند، اما اگر به درستی درک نشوند، میتوانند منجر به رفتارهای ناسالم شوند. فرد ممکن است تصور کند که همدلی به معنای پذیرفتن تمام احساسات طرف مقابل و برطرف کردن تمام نیازهای اوست. در حالی که همدلی واقعی به معنای درک احساسات طرف مقابل بدون از دست دادن مرزهای خود است. فرد ممکن است به اشتباه تصور کند که شفقت به معنای فداکاری بی قید و شرط و نادیده گرفتن نیازهای خود است. همدلی و شفقت باید با مرزهای سالم همراه باشند. شفقت واقعی به معنای کمک به دیگران برای توانمند شدن و حل مشکلات خود است، نه انجام دادن همه کارها برای آنها. با درک درست از همدلی و شفقت، میتوانید روابط سالمتر و رضایتبخشتری ایجاد کنید.







تحلیل شما از پیوندهای عمیق بین تجربیات اولیه زندگی و الگوهای رفتاری در روابط بسیار دقیق و قابل تامل است. آنچه در مورد ترس از طرد شدن مطرح کرده اید، به خوبی نشان می دهد چگونه این اضطراب می تواند به رفتارهای کنترل گرایانه در روابط منجر شود. من در روابط گذشته خود شاهد بودم که چگونه این ترس ناخودآگاه باعث می شد فضای رابطه را محدود کنم.
بحث شما درباره انتظارات غیرواقعی از عشق، یکی از ریشه ای ترین مشکلات در روابط عاطفی امروز را نشان می دهد. بسیاری از افراد بدون اینکه بدانند، در دام این باور گرفتار می شوند که عشق باید تمام کمبودهای زندگی شان را جبران کند. این نگاه ایده آل گرایانه اغلب به ناامیدی و شکست منجر می شود.
موضوع نیاز به تایید و تحسین بیرونی که اشاره کرده اید، از جمله مواردی است که در جامعه ما کمتر به آن پرداخته می شود. این نیاز می تواند فرد را به سمتی سوق دهد که ارزش خود را وابسته به نظر دیگران بداند. من سال ها با این چالش دست و پنجه نرم می کردم تا فهمیدم تایید دیگران نمی تواند جایگزین پذیرش درونی شود.
نکته ظریفی که درباره تمایل به نجات دیگران مطرح کرده اید، مرا به یاد رابطه ای انداخت که در آن دائما در حال حل مشکلات طرف مقابل بودم. این رفتار که ابتدا نوعی فداکاری به نظر می رسید، در واقع نشانه ای از مرزهای模糊 شده و عدم درک سالم از کمک کردن بود.
بحث سوء استفاده عاطفی پنهان از جمله بخش های مهم نوشته شماست که معمولا نادیده گرفته می شود. این پدیده به شکل های مختلفی خود را نشان می دهد، از جمله در قالب کنترل احساسات یا ایجاد احساس گناه در طرف مقابل. تشخیص این الگوها نیاز به آگاهی و شجاعت زیادی دارد.
موضوع تعریف نادرست از فداکاری که اشاره کرده اید، یکی از موانع اصلی در شکل گیری روابط بالغانه است. بسیاری از افراد فداکاری را با از خودگذشتگی مطلق اشتباه می گیرند، غافل از اینکه این نگرش می تواند به تدریج رابطه را از درون تهی کند.
در پایان باید بگویم تحلیل جامع شما از ارتباط بین نقش های جنسیتی سنتی و عدم بیان نیازها، نکته ای کلیدی است. این الگوهای فرهنگی می توانند سال ها در سکوت رشد کنند و بعد خود را در قالب نارضایتی های عمیق نشان دهند. نوشته شما بینش ارزشمندی برای کسانی است که به دنبال درک ریشه ای مشکلات روابط خود هستند.
در روانشناسی روابط، پویایی تامین نیازهای عاطفی یک طرفه اغلب ریشه در الگوهای دلبستگی ناایمن دارد. در مشاهدات بالینی، بیمارانی با سبک دلبستگی اضطرابی تمایل دارند نقش مراقب را بیش از حد ایفا کنند، در حالی که این رفتار در واقع بازتاب ترس درونی از رها شدن است. یک نمونه واضح، مراجعانی هستند که با وجود خستگی مفرط، حاضر نیستند کوچکترین نیازی از شریک زندگی را نادیده بگیرند.
تحلیل های تحولی نشان می دهد افرادی که در کودکی نقش والدین زده داشته اند، در بزرگسالی به طور ناخودآگاه این الگو را در روابط عاطفی تکرار می کنند. مشاهده یک مرد سی و پنج ساله که دائما در حال حل مشکلات همسرش بود، در حالی که خودش از اضطراب شدید رنج می برد، نمونه بارزی از این مکانیسم است. این رفتارها اغلب با عزت نفس پایین و تصور نادرست از مفهوم فداکاری همراه است.
مطالعات اخیر در حوزه روانشناسی رابطه نشان می دهد سوء استفاده عاطفی پنهان می تواند این الگو را تشدید کند. در جلسات درمانی، زنی را ملاقات کردم که سالها تصور می کرد عشق واقعی یعنی پذیرش بی قید و شرط، تا زمانی که متوجه شد این رابطه در حال نابودی کامل سلامت روانش است. خواندن مقالات تخصصی در این زمینه، مانند مطالبی که در این سایت ارائه شده، می تواند به درک بهتر این پدیده پیچیده کمک کند.